هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!
هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!

گم کرده ام

؛مادربزرگ:

گم کرده ام

در هیاهوی شهر

  آن نظر بند سبز را

که در کودکی بسته بودی به بازوی من

 در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق

خمره دلم

 بر ایوان سنگ و سنگ شکست

 دستم به دست دوست ماند

پایم به پای راه رفت

 من چشم خورده ام!!

من چشم خورده ام!!

 من تکه تکه از دست رفته ام، در روز روز زندگانیم

می بینی مادربزگ!! ؛

 

ادامه مطلب ...