هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!
هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!

خدایگان ؛انین؛و ؛دموزی؛ دااستان واره ای بر فلسفه پیشواز نوروز

می خواهم خیلی ساده از  انین (enin)و دموزی (demuzi) بگویم برایتان ...برای من بسیار جالب بود ..شاید شنیده باشید..اگر پیش از این نشنیده اید،شاید برای شما هم جالب باشد..
ایرانیان به دوازده خدا معتقد بودند ...از بین این خدایگان 2 خدای بسیار ارزشمند بودند یکی خدای آب که "انین"نامیده می شد و دیگری خدای سبزه و رویش  که "دموزی" نامیده می شد..روزی "انین" دموزی را دید و عاشق شد ...انین به خواستن دموزی می رود  و دموزی این عشق را می پذیرد ،پیوند بین بانو "انین" و مرد مردانه"دموزی" صورت می گیرد و آنهنگام که خدای آب و ازدواج با خدای رویش و گیاه پیوند می نهند، جهان پر از سر سبزی می شود و شکوفا می شود ،تولد جریان می گیرد و زمین پر از شادمانی می شود...گیتی آغاز می شود و جهان به رویش می رسد..روزی انین به سرزمین خواهرش که در جهان مردگان در زیر زمین حکمرانی می کند،حسادت می ورزد و به دنیای زیر زمین حمله می برد و با خواهرش می جنگد اما شکست می خورد و اسیر می شود.با رفتن انین و اسارتش ،آب کم می شود ،میل به ازدواج از بین می رود ،نسل کم می شود و مردمان سراغ دموزی رفته از او می خواهند که انین را نجات دهد تا دوباره شادمانی و پیوند از سر گرفته شود و خشکسالی از بین برود..دموزی برای نجات همسرش لشگری فراهم می آورد و به جهان مردگان در زیر زمین حمله می کند اما او نیز نمی تواند پیروز شود و سرانجام صلح نامه ای بر قرار می شود بدین قرار که انین آزاد شود و نزدیکترین کسی که دارد به اسارت برود .. و نزدیک ترین فرد خود "دموزی "است و به اسارت می رود .در این صلح نامه دموزی 6 ماه اسیر خواهد ماند و 6 ماه به روی زمین می آید..
روزی که به اسارت می رود و به جای انین اسیر می شود اول پاییز است و به جهت رفتنش خزان آغاز می شود برگ ها از رویش می مانند و به زردی می رسند با شروع زمستان هجران زیاد می شود زمین خشک می شود و سرما فراگیر می شود..مردم اما به یاد دموزی دانه های گیاهان را با آب ولرم سبز می کردند و به یاد بازگشت او در نزدیکی های پایان 6 ماه ..سبزه سبز می کردند تا هر چه زودتر او بیاید و رویش آغاز شود(سبز کردن سبزه برای نوروز)آخر زمستان دیگر شش ماه تمام می شود و او باید به زمین باز گردد همه در تب و تاب آمدن او هستند...آمدنش کمی دیر شده ،پس شروع به جشن و پایکوبی برای بازگشتش می کنند و در این جشن بزرگترین طبل شهر را می کوبند و کوزه ها از بام به زمین می افکنند تا این صداها همراه با صدای بزرگ طبل نوای بهار را به گوش دموزی برساند و اگر در زیر زمین به خواب مانده است برخیزد و بفهمد که بهار می آید و بازگردد(کوزه شکستن و توپ در کردن و امروزه بدون اینکه بدانیم ترقه ترکاندن) در این میانه  در شب جشن سوری  به تعداد افراد خانواده در زمین ها،آتش روشن می کردند تا زمین گرم شود و سرمای زمین گرفته شود و گیاهان شروع به رویش کنند چرا که دموزی زمانی میآید که هوا رو به گرم شدن می رود و زمین از برف و یخ  شانه می تکاند و بر آتش پایکوبی تا به صبح در انتظار آمدنش و نیز قاشق زنی  در مزاسم قاشق زنی فرد حرفی نمی زند و پارچه سیاهی به نشانه جهان سیاه و تاریک بر چهره می افکند و این نشانه آن بود که قراول  دموزی است و برآن است بگوید که دموزی بزودی باز خواهد گشت و حرف نمی زند چرا که از می خواهد بگوید از جهان مردگان باز گشته است و در دستمال و کاسه اش به شکرانه آمدن او و پایان اسارت 6 ماهه شیرینی و شادباش جمع آوری می کند.ایرانیان کهن  برای استقبال از آمدن دموزی که باید از عالم مردگان در زیر زمین بیاید در شب فروردینگان به مزار در گذشتگان می رفتند و درانجا به پایکوبی می پرداختند چرا که همراه دموزی و برای بدرقه اش بسیاری از ارواح نیز به سمت زمین می آیند و این استقبال زندگان با جشن و سرور همراه است و نیز با خانه تکانی چرا که بدرقه کنندگان دموزی از عالم ارواح پاک می ایند و در این بازگشت سری به خانه هایشان می زنند و هیچ خوشآیند نیست که در پیشواز آمدنش غباری بر خانه باشد و آتشی که در ورودی یا پنجره هر خانه ای روشن می گذارند تا در شبی که به فروردین می رسد هیچ فروهری راه خانه اش را گم نکند و بتواند به راحتی به خانه اش بازگردد..(خانه تکانی و شمع روشن کردن در شب تحویل سال نو)در باور است که بعد از پریدن از آتش چهارشنبه سوری دموزی کامل از خواب بر می خیزد و اماده بازگشت می شود و تمام نیروهای داخل زمین را از طریق آتش به کسی که از آتش می پرد منتقل می کند (سرخی آتش برای ما)و این چنین است که اولین روز بهار فروردین نامیده می شود فروردین در لغت از فروهر آمده و فروهر یعنی روح پاک و فروردین روزفروردینگان روز آغاز رویش جهان است و تا 12 روز به نام 12 خدای ایران باستان به جشن و سرور می گذرد و در روز سیزده فروردین برای آنکه هیچ نحوستی در پیوند دوباره انین و دموزی تاثیر نگذارد همه افراد به جشن در طبیعت می پردازند  و سبزه گره می زنند و به آب می اندازند و اینگونه است که دوباره آب و سبزه یعنی انین و دموزی به پیوند می رسند و یگانگی و ازدواج و نسل دوباره آغاز می شود
(سبزه گره زدن و به آب انداختن در سیزده به در)و زمین پر از رویش می شود...بهار رسیده است و عشق موج می زند ..تقدیم به همه دوستانی که می دانم در پیوندآب و روشنایی عشقشان بی بدیل است...با تشکر از دکتر سید ترابی استاد درس نظامی و خاقانی که این عشق واره را به جان ما تقدیم کردآنهم در آستانه بهار
روزگارتان خوش از آتش بپرید آرزو کنید و در شب تحویل سال شمع روشن کنید تا روح مهربانی که دوستش دارید بر سفره هفت سین شما نگهبان عشقتان باشد...
تا فردا که از آتش خواهیم پرید
بیست ودوم اسفند
نازلی دانشخواه

دلچسبیده ها

 

بروم صد پله پایین با دریا گریه کنم

کنج صدف مرواریدوار بیصدا گریه کنم

در غزلگردیهای تو تا سمفونی آبی

سوگ مشکوک سازها را یکجا گریه کنم

هزارسال دلم میخواست با تن تنها گریه کنم

هزارسال دلم میخواست با من تنها گریه کنم

دریا دریا دریا چه خوب شد که مرا تر کردی

دریا دریا دریا چه خوب شد که مرا باور کردی

  

آلبوم جدید و زیبای شهیار قنبری به نام دلچسبیده ها لیست آهنگ ها :

۰۱ Nafas Khanoom.mp3
02 Nakhosh.mp3
03 Jananeh.mp3
04 Babe.mp3
05 Gheddis.mp3
06 Name Koochake Man.mp3
07 Sad Peleh ( Delchasbideha ).mp3
08 Ghazalgardi.mp3
09 Merci La Mer Pour.mp3
Hadeseye Yaas o Gandom o Gilas.mp3 10

دانلود کل آلبوم بصورت فشرده با کیفیت 320

دانلود کل آلبوم بصورت فشرده با کیفیت 128

 

از آدرس http://inroozhaieman.blogfa.com/post-72.aspx

نقد و تاملی بر رمان «کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی

نقد و تاملی بر رمان «کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی     صادق شکیب

            سخن گفتن در مورد رمان کلیدر یا به تعبیری بزرگترین و مهمترین اثر ادبی این چند دهه هر گاه از روی احساس مسئولیت عمیق و همراه با آن شناخت علمی فرهنگ این مرز و بوم و سیر پیشرفت آن و تشخیص درست راهی که تا کنون پیموده ، مسیری که طی می کند و آینده ای که در انتظارش هست.

سخن گفتن در مورد رمان کلیدر یا به تعبیری بزرگترین و مهمترین اثر ادبی این چند دهه هر گاه از روی احساس مسئولیت عمیق و همراه با آن شناخت علمی فرهنگ این مرز و بوم و سیر پیشرفت آن و تشخیص درست راهی که تا کنون پیموده ، مسیری که طی می کند و آینده ای که در انتظارش هست . همراه با همه اینها تاثیرات ژرف و شگرفی که تحولات تاریخ معاصر میهنمان بر تمامی وجود ابعاد آثار هنری به عنوان یکی از شاخصهای فرهنگ گذارده، نباشد . به درجه دوری از چنین برخوردی مطمئناً نمی تواند جلوه گر تمام عیار جایگاه حقیقی رمان آقای دولت آبادی در عرصه ادب امروزین میهنمان باشد . فلذا صاحب این قلم بر آن است با بررسی یکی از شایسته ترین و جدیترین رمان زبان فارسی فقط با آرزوی این که مقاله شاید بتواند بیانی از ترسیم آنچنان خطوطی باشد که می تواند به عنوان یک متد منطقی و شیوه صحیح بررسی هم چنین تصویر گر درست ارزش واقعی کار پر ارج جناب دولت آبادی گردد به قلم زنی می پر دازد .

ادامه مطلب ...

آرکائیسم یا کهن گرایی در آثار دولت آبادی

کهن گرایی در آثار محمود دولت آبادی / فاطمه محسن زاده
بر گرفته از آِدرس :http://artbushehr.ir/Default.aspx?page=12835&section=litem&mid=35350&id=117812
آرکائیسم یا باستان گرایی * یعنی کاربرد کلمات ، عبارات ، اصطلاحات یا شیوۀ نحوی که در زبان امروز متداول نیست . به کار بردن تعمّدی وآکاهانۀ شیوۀ بیان مهجور ومنسوخ در بازآفرینی حال وهوای گذشته مؤثّر است ...

‏  ‏

کهن گرایی در آثار محمود دولت آبادی / فاطمه محسن زاده
 
آرکائیسم یا باستان گرایی * یعنی کاربرد کلمات ، عبارات ، اصطلاحات یا شیوۀ نحوی که در زبان امروز متداول نیست . به کار بردن تعمّدی وآکاهانۀ شیوۀ بیان مهجور ومنسوخ در بازآفرینی حال وهوای گذشته مؤثّر است[1].‏

دولت آبادی در کتاب «مانیز مردمی هستیم » به این نکته اشاره می کند که : « من خودم را پرتاب کردم به گذشته ودیدم زبان ما آنجا است»[2]. او در تکمیل کارخود، تنها به معاصرین بسنده نمی کند و دست به دامان پیشینیان می شود . او می گوید: « من الآن ، هفته ای نمی گذرد که نگاهی به یکی از متون کلاسیک فارسی نکنم . اصلاً عادت کرده ام. اگر ده بارمثلاً به یک مطلب مراجعه کنم ، خسته نمی شوم واگر بعضی ها فکر می کنند این زبان یک قدری پیچیده است، به نظرم کمی خنده آور می رسد؛ چون اصلاً برای من پیچیده نیست ... مثلاً شما بیهقی را که می خوانید ، یا دست کم وقتی من می خوانم برایم عجیب وغریب وبعید نیست ؛ چون به یاد می آورم مادرم وقتی با همسایه مان صحبت می کرد ساخت همین گویش را به کار می برد.
پس بیهقی – نوعاً- در زمان خودش عین زبان مردم نوشته وروح وآهنگ کلامش را هم از جوهر زبان وبیان مردم خراسان گرفته شده است . منتها او همان زبان مردم را ویراسته کرده در آفرینش خودش. شاید همین پیوند عاطفی من با زبان ، کمکم کرد که ادبیات کلاسیک فارسی ، برایم جاذبۀ خاصّی داشته باشد»[3]. ‏

دولت آبادی در پاسخ این پرسش که : « استفادۀ شما از ادبیّات کلاسیک به چه صورت است واصولاً چه پیشنهادی می کنید به یک نویسنده یا شاعر که چطوری از ادبیّات قدیم ما، ازنثر وشعرش بهره بگیرد؟» می گوید: «ترتیبی که من تجربه کرده ام، طریق نیاز بوده است . نیاز به این معنا که زبان رایج در نوشته ها وترجمه ها مرا قانع نکرده است ، پس من درتشنگی به سوی چشمه رفته ام وکم وبیش به نسبت گنجایشم نوشیده ام. این طریق شاید بهترین روش ها نباشد برای همه، امّا من از آن ناراضی نیستم... امّا یک اصل اساسی وجود دارد که فرنگی ها خوب درکش کرده اند و از آن بهره گرفته اندوآن اصل این است که انسان امروز برای حرکت به سوی فردا ، ضروری است مجّهز به تجربیات دیروز باشد . این شیوه در عین حال یکی از راه های حفظ واعتلای هویت ملّی هر ملّت است. به خصوص در فرهنگ وادبیّات»[4].‏

با مطالعۀ آثار دولت آبادی ، به خصوص  کلیدر در می یابیم که عامل باستان گرایی در آثار او بر عامل اقلیمی بودن واژه ها غلبه دارد. این سخن بدان معنا نیست که او مثلاً از نثر کلاسیک وبه  ویژه تاریخ بیهقی تأثیر مشخّص وزیادی پذیرفته باشد. در واقع آن یک زبان دیگر ویک راه دیگر است و کار وزبان دولت آبادی هم راهی دیگر . به گفتۀ خود نویسنده او از روح زبان تأثیر گرفته است ونه از قالب یک اثر؛ به عبارت دیگر او از آن آثار تأثیر پذیرفته، امّا تقلید نکرده است[5].‏

 

ادامه مطلب ...

آیاقهرمانان کلیدر واقعی اند؟

 ۰علیرضا فرخزادیان روزنامه همشهری – 22 اسفند 1378 

این مطلب را سال ۷۸ برای روزنامه همشهری نوشتم که در ۲۲ اسفند همان سال چاپ شد ، همراه با عکسی که به سختی از شخصیت های واقعی رمان کلیدر یافتم ، شاید اگر خاطرات مرحوم پدرم از گل محمد و آوازهایی که گاهی مادر ناتنی ام از حماسه گل محمد و یارانش  برایم نمی خواند ، هیچ وقت پی به شخصیت های واقعی آن نمی بردم ، این مطلب در خیلی از وبلاگ ها منتشر شد ولی دوستان کم لطفی کردن و نامی از نویسنده وحتی جریده آن به میان نیاوردند

 

 

 

در فاصله 54 کیلومتری کنار جاده سبزوار-نیشابور تابلوی روستایی جلب توجه می کند که روی آن "سنگ کلیدر" نوشته شده است. نام این روستا تداعی کننده نام رمان معروفی است نوشته نویسنده خوش ذوق و توانا و سرشناس محمود دولت آبادی. از این نویسنده تالیفات زیادی به یادگار مانده است که در کلیدر با قدرت و مهارت و تحقیقات بسیار شرح حال روزگار گل محمد را پرورانده است. 

  دوستداران رمان کلیدر کسانی هستند که با زبان فارسی آشنایند و کلیدر را خوانده اند. کلیدری که کاملا صادقانه توانسته مخاطبهایش را از میان لایه های مختلف اجتماعی بیابد و همیشه این مردم بوده اند که با رابطه زنده و صمیمانه خود موجب شده اند که از طریق رمان کلیدر با گل محمد قهرمان قصه رابطه مردمی و زنده و صمیمانه داشته باشند.

چه بسیار آدمها و جوانهای کنجکاوی که بعد از خواندن کلیدر از جاهای مختلف از ترک گرفته تا بلوچ ، از لر گرفته تا کرد، از شمال تا جنوب، از غرب تا شرق، راه افتاده اند طرف حوالی سبزوار محل وقوع قصه کلیدر روستاهای زعفرانیه، قلعه چمن، (دهنه) سوزنده، کال خونی، نوبهار سلطان آباد، قلعه میدان، هاشم آباد، باغجر، سنگرد و... تا از نزدیک در زمینه های مختلف با زندگی قهرمانان کلیدر آشنا شوند. خیلی ها از خود می پرسند گل محمد کیست؟ قهرمان قصه کلیدر از کجا هستند؟ بابقلی بندار کیست؟ بلوچ، کلمیشی، خان عمو، بیگ محمد، خان محمد، ستار، مارال، زیور، بلقیس و...

ادامه مطلب ...