هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!
هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!

روز سوم...

باز کن پنجره را در بگشا
من پس از رفتن ها رفتن ها ،دردلم شوق تو باز آمده ام

راستی  پشت این پنجره کجای عطر اقاقی ها نشسته ام . در انتظار .. 

در انتظار نفس باغچه که گُل کند وهوا از عطر اقاقی پر شود و باور کنم که هنوز عشق در جریان است زیر پوست خسته خانۀ قدیمی که هنوز استوار ایستاده است و مرا در پناه خویش دارد. 

پناهگاه تمام خستگی هایم . بوی خوب خاک باران خورده می آید نه از دور دست ،که در همین نزدیکی ها . 

آسمان دل گرفته آرام ،نرم می بارد مثل گریه های شب هنگام ..  

خوش به حال آسمان  

ابرها می غرند ،گنجشک ها زیر طاقی ایوان پر به باد می دهند.... 

من اینجا هستم .  

بروم کمی نفس بکشم .هوای اردیبهشت امروز پر از بوی باران است  

دلم گرفته... 

راستی پرندۀ من در آسمان چه کسی هواگیر شده؟ 

آسمان برای من اما همچنان بی کرانه است  

عزیزم برای پرواز به آسمانی بیا که اوجش  هیچ حصاری نداشته باشد  

من در انتظارم با بلندای پرواز....  

این منم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
تبسم یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ http://www.tabassom-16.blogsky.com

سلام امید وارم دفعه‌ی بعد که بیام کلی بازدید کننده داشته باشی پیش منم بیا

علی دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام واقعا" خیلی زیباست.بیشتر از تنهایی بگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد