هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!
هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!

زنان نامدار سرباز تاریخ

آدمیرال آرتمیز از ایران

قسمت پنجم از مقاله ی زنان نامدار سرباز تاریخ- آرتیمیز

از ایران

الف- آرتمیز

آرتمیز ملکه اول هالیکارناس (Halicarnasse) واقع در آسیای صغیر یا ترکیه کنونی و جزء متصرفات و ساتراپ نشین ایران بوده است. غالباً اشخاص اشتباهاً آن را آرتمیس تلفظ می‌نمایند بطوریکه قبلاً اشاره شد، آرتمیس نام رب‌النوع شکار یونان قدیم است و ارتباطی با آرتمیز ندارد. تلفظ صحیح آن را در دائرة‌المعارف‌ها و مدارک مختلف آرتمیز نوشته‌اند. املای آن به فرانسه (Artemise) است که حرف S به علت بودن در بین دو حرف صدادار Z تلفظ می‌شود و املای آن به انگلیسیArtemisiaکه در دائرة‌المعارف آمریکانا برای نشان دادن تلفظ صحیح آن به شکل (Ar- te- mizia) نوشته شده است.

در تاریخ هردوت هم در جائیکه صحبت از الهه شکار است املای آن به شکل Artemis و در جائیکه صحبت از ملکه اول هالی کارناس است به صورتArtemiseآمده است. در تاریخ ایران باستان مشیرالدوله هم در قسمت مربوط به لشکرکشی خشایار شاه «آرتمیز» درج گردیده است.

آرتمیز یکی از ده‌ها فرماندهان دریایی ایران است که در جنگ‌های دریائی ایران علیه یونان، هنگم لشکرکشی تاریخی خشایار شاه شرکت نموده‌اند.

ادامه مطلب ...

مثنوی و مسئله رنج انسانی

چکیده

مسئله شرور در طول تاریخ همواره معضلی در برابر اعتقاد به خدایی قادر، دانا و توانا بوده است. خداباوران در برابر این معضل، راه های مختلفی در پیش گرفتند. غالب ادیان ثنوی شرور را به خدایی جز خدای خالق خیر منتسب کرده اند اما ادیان توحیدی این مسئله را به گونه دیگری حل کردند. فلاسفه راهی دنبال کردند و عارفان راه دیگری. کامل ترین تقریر فلسفی برای حل مسئله شر به دست بوعلی سینا در اشارات صورت گرفت.

راه عارفانه در زبان مولانا به شکل زیباتری عرضه شده است. از منظر مولوی، هستی، بستری برای رشد و شکوفایی توانایی های انسانی است و مهمترین وسیله تحقق این هدف مصائبی است که بر سر انسان فرود می آید و او را می پرورد. از این رو، آنچه در نگاه نخست شر قلمداد می شود، خیر است که لازمه کمال انسانی می باشد.

مقدمه

ادامه مطلب ...

نگاهی گذرا به طبقات اجتماعی در مثنوی مولوی/ دکتر مجید پویان- دان

نگاهی گذرا به طبقات اجتماعی در مثنوی مولوی/ دکتر مجید پویان- دانشگاه یزد
جهان داستانی مثنوی مملو از شخصیت‌هایی است که مولانا از طبقات و اقشار مختلف اجتماعی برمی‌گزیند و آنان را آگاهانه در راستای اندیشه‌ها، دیدگاه‌ها و اعتقادات حکمی، عرفانی و فلسفی خود قرار می‌دهد. مولانا هوشمندانه خصلت‌های روانی ـ طبقاتی شخصیت‌های جهان قصه‌هایش را لحاظ می‌کند و شخصیت‌های داستانی نیز متناسب با آن خصلت‌ها و ویژگی‌ها نقش خود را ایفا می‌نمایند.

نگاهی  گذرا به طبقات اجتماعی در مثنوی مولوی

 

جهان داستانی مثنوی مملو از شخصیت‌هایی است که مولانا از طبقات و اقشار مختلف اجتماعی برمی‌گزیند و آنان را آگاهانه در راستای اندیشه‌ها، دیدگاه‌ها و اعتقادات حکمی، عرفانی و فلسفی خود قرار می‌دهد. مولانا هوشمندانه خصلت‌های روانی ـ طبقاتی شخصیت‌های جهان قصه‌هایش را لحاظ می‌کند و شخصیت‌های داستانی نیز متناسب با آن خصلت‌ها و ویژگی‌ها نقش خود را ایفا می‌نمایند.

     در این جهان سرشار از شور و رمز و راز پادشاهان، نظامیان، بازرگانان، خرده‌کاسب‌ها و عمال دولتی و... به فراخور قصه کارکردی رمزی و استعاری می‌یابند، اگر چه نقش فردی و اجتماعی آنان نیز هرگز از نگاه موشکاف و نکته‌سنج مولانا دور نمی‌ماند. در این مقاله کوشش می‌شود با توجه به طبقه اجتماعی شخصیت‌های داستانی مثنوی، تحلیلی جامعه‌شناختی از برخی از قصه‌های مثنوی ارائه شود. با توجه به گستردگی و تنوع شخصیت های داستانی مثنوی تنها به بازتاب سه قشر پادشاهان، وزیران و قضات که در مناسبات قدرت و ساختارهای اجتماعی نقشی مهم داشته اند،پرداخته می شود...

مولانا در بسیاری از قصه های مثنوی با طرح حکایت ها و داستان هایی ساده و عموماً برگرفته از زندگی تودة مردم به رهیافت ها و استنتاج هایی تأمل برانگیز می رسد. ذهن تأویلگر و معناگرای مولانا همواره در پس اشیاء و شخصیت های داستان و امور مادی و محسوس کیفیتی معنوی را جستجو می کند تا خواننده و مخاطب خود را بر خوان معانی رنگینی بنشاند که شایستة اهل طریقت است. از این رو در جهان پرتب و تاب و رنگارنگ مثنوی با اشیاء و شخصیت هایی زنده و تپنده مواجهیم که برخلاف صورت متعیّن ومادی خویش راه به رمز و معنا می برند. این رمزگونگی و معناگرایی موجب می شود که بسیاری از داستان های مثنوی علی رغم ماهیتی رئالیستی سویه ای نمادین پیدا کنند و این کیفیت، خاص شخصیت ها (characteres ) نیست؛ بلکه همه اشیاء و سوژه ها را در بر می گیرد.

 

شخصیت، عنصر بنیادین داستان، و خاستگاه طبقاتی آن

شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی در عمل او و آنچه می گوید و می کند، وجود داشته باشد: نویسنده در آفرینش شخصیت هایش می تواند آزادانه عمل کند یعنی با قدرت تخیل شخصیت هایی بیافریند که با معیارهای واقعی جور نیاید و از آنها حرکاتی سر زند که از خالق او (نویسنده) ساخته نباشد و با رفتار روزمرة آدم ها در زندگی واقعی تفاوت داشته باشد.(میر صادقی1380،ص84)

ادامه مطلب ...