آیاقهرمانان کلیدر واقعی اند؟

 ۰علیرضا فرخزادیان روزنامه همشهری – 22 اسفند 1378 

این مطلب را سال ۷۸ برای روزنامه همشهری نوشتم که در ۲۲ اسفند همان سال چاپ شد ، همراه با عکسی که به سختی از شخصیت های واقعی رمان کلیدر یافتم ، شاید اگر خاطرات مرحوم پدرم از گل محمد و آوازهایی که گاهی مادر ناتنی ام از حماسه گل محمد و یارانش  برایم نمی خواند ، هیچ وقت پی به شخصیت های واقعی آن نمی بردم ، این مطلب در خیلی از وبلاگ ها منتشر شد ولی دوستان کم لطفی کردن و نامی از نویسنده وحتی جریده آن به میان نیاوردند

 

 

 

در فاصله 54 کیلومتری کنار جاده سبزوار-نیشابور تابلوی روستایی جلب توجه می کند که روی آن "سنگ کلیدر" نوشته شده است. نام این روستا تداعی کننده نام رمان معروفی است نوشته نویسنده خوش ذوق و توانا و سرشناس محمود دولت آبادی. از این نویسنده تالیفات زیادی به یادگار مانده است که در کلیدر با قدرت و مهارت و تحقیقات بسیار شرح حال روزگار گل محمد را پرورانده است. 

  دوستداران رمان کلیدر کسانی هستند که با زبان فارسی آشنایند و کلیدر را خوانده اند. کلیدری که کاملا صادقانه توانسته مخاطبهایش را از میان لایه های مختلف اجتماعی بیابد و همیشه این مردم بوده اند که با رابطه زنده و صمیمانه خود موجب شده اند که از طریق رمان کلیدر با گل محمد قهرمان قصه رابطه مردمی و زنده و صمیمانه داشته باشند.

چه بسیار آدمها و جوانهای کنجکاوی که بعد از خواندن کلیدر از جاهای مختلف از ترک گرفته تا بلوچ ، از لر گرفته تا کرد، از شمال تا جنوب، از غرب تا شرق، راه افتاده اند طرف حوالی سبزوار محل وقوع قصه کلیدر روستاهای زعفرانیه، قلعه چمن، (دهنه) سوزنده، کال خونی، نوبهار سلطان آباد، قلعه میدان، هاشم آباد، باغجر، سنگرد و... تا از نزدیک در زمینه های مختلف با زندگی قهرمانان کلیدر آشنا شوند. خیلی ها از خود می پرسند گل محمد کیست؟ قهرمان قصه کلیدر از کجا هستند؟ بابقلی بندار کیست؟ بلوچ، کلمیشی، خان عمو، بیگ محمد، خان محمد، ستار، مارال، زیور، بلقیس و...


به راستی قهرمانان اصلی کلیدر چه کسانی هستند، زنده اند یا مرده اند؟ و گل محمد قهرمان اسطوره ای سرزمین کویر که بود؟ چرا عده ای او را یاغی می دانند و عده ای او را دوست می دارند و ستایش می کنند؟ شهربانو گوچاهی پیرزن 85 ساله در مورد گل محمد می گوید: گل محمد یاغی بود که که از اربابها به زور می گرفت و به مردم فقیر و بی بضاعت کمک می کرد. خیلی از جوانهاآن روز که وصف گل محمد را شنیده بودند آرزویشان بود که همچون گل محمد باشند. اگر چه جو آن زمان طوری بود که اربابها از او متنفر بودند . مردم را از او می ترسانیدند. گاهی اوقات آنقدر از گل محمد یاغی بد می گفتند که موقع آمدن گل محمد به آبادیها جوانان روستا یا فرار می کردند یا پنهان می شدند و این همیشه موجب رنجش گل محمد می شد. به هر صورت گل محمد به نظر اکثر مردم سبزوار قهرمانی بود که مظلوم واقع شده و شکست خورده بود. اربابها و آنهایی که کار گل محمد به ضررشان تمام می شد بعد از مرگ گل محمد قصدشان خوار کردن گل محمد بوده ولی باز با تمام این حرفها گل محمد بعد از مرگش هم مورد محبت مردم بود و این مردم درباره گل محمد چهار بیتی ها می ساختند و می خواندند و از این قهرمان مظلوم تجلیل به عمل می آوردند. و تنها عکس او –که مربوط به کشته شدنش بود- را به عنوان قهرمان شهید به دیوار اتاقشان به یادگار می آویختند. دوبیتی هایی که در وصف حال گل محمد خوانده اند را برخی گفته مادرش می دانند و برخی می گویند زنان سبزواری به کسی که مورد دلسوزی قرار گیرد ننه جان می گویند و از این بابت می گویند این دوبیتی ها را آنان خوانده اند و بعضی معتقد هستند که این دوبیتی ها را پیرزنی خوانده است که در زمان خودش مورد حمایت گل محمد بوده است و پیرزن علاقه عجیبی به گل محمد داشت و همچنین گل محمد به پیرزن.

محسن فصیحی یکی از معلمین شهر سبزوار در این مورد می گوید: کوچکتر که بودم مادربزرگم پشت دستگاه پشم ریسی دستی اش همان طور که پشم می رشت چهاربیتی هایی را که مربوط می شد به بعد از کشته شدن گل محمد می خواند و من غرق و مبهوت این چهاربیتی ها که از زبان مادرگل محمد گفته می شد بودم. چه روزها و شبها که در عروسی ها و در محافل شبانه یا در موقع درو گندم یا هنگامی که زنها پنبه می رشتند این چهاربیتی ها را می خوانده اند و از همان زمان کودکی با این چهار بیتی ها خو گرفته بودم و زیر لب گاهی وقتها در تنهایی زمزمه می کردم و آنچه از آنها هنوز یادم می آید این چنین بود.

صد بار گفتم همچی مکن ننه گل محمد / زلفای سیاه قیچی مکو ننه گل محمد /صد بار گفتم پلاومخار ننه گل محمد / وردور کوها تاو مخور ]تاب مخور[ ننه گل محمد / صد بار گفتم یاغی مرو ننه گل محمد  /رفیق الدغی مرو ننه گل محمد / الدغی بیبفای ]بی وفاست[ ننه گل محمد  /تا آخر دنیا با تو نیای ]نمی آید [ننه گل محمد  /ایمروز که دور دورنس ]تست[ ننه گل محمد  /اسب سیات دجو لونس ننه گل محمد / ای جاولونا همیشه نیس ننه گل محمد  /اسب سیات دبیشه نیس ننه گل محمد  /وصف شما د ایرونس ننه گل محمد  /عکس شما تهرونس ننه گل محمد  /کو جرق و جرق شمشیرت ننه گل محمد  /کو درق و درق هفت تیرت ننه گل محمد  /کو اجاقت کو اتاقت ننه گل محمد /کو برارای قولچماقت ننه گل محمد  /گل محمد ددخاوبی ی ننه گل محمد  /تفنگشم برناو بی ی ننه گل محمد / او تخم مرغای لای نونت ننه گل محمد  /آخر نرف نیش جونت ننه گل محمد  /قت بلندت شوه رف ننه گل محمد / زن قشنگت بیوه رفت ننه گل محمد  /فشنگ د بند قطار قطار ننه گل محمد / وخ بار به جنگ سبزوار ننه گل محمد  /الای بمیر قاتلت ننه گل محمد  /خنک رو و دل مارت ننه گل محمد

اصل و ریشه گل محمد از کردهای خراسان بود که عموما از لحاظ ریشه پیوسته به همین کردهای کردستان هستند که در دوران صفویه و دوران نادر با انگیزه و اهداف سیاسی جابجا می شدند و علتش این بود که با نیروهای آنها مرز شرقی را از هجوم تاجیک حفظ کنند. کردهای خراسان که در منطقه شمالی اسکان داده شده اند به علت شبیه بودن به کردستان از لحاظ آب و هوا و کوهپایه، مراتع و دشتها و امکان ییلاق و قشلاق به کار شبانی می پرداختند و گل محمد به عنوان یک قهرمان منطقه ای از طایفه ای و از تیره ای معروف به میشکالیها در خانواده کلمیشی رشد کرد و به عنوان یک مبارز در منطقه سبزوار ظهور کرد.

گل محمد در زمان خود عصیان کرد و به عنوان یک نیروی معترض با حکومت به مبارزه برخاست و در پایان با مرگی که خود برگزید تن به خفت و خواری نداد. گرچه گل محمد در نگاه مردم عزیز بود و لیکن بودند افرادی که بعد از مرگش هنوز او را یاغی ای می دانستند که به اموال مردم دست درازی می کرد.

محمود دولت آبادی در یکی از سفرهای تحقیقاتی اش به ولایت سنگرد به خانه کسی که ارباب سنگرد بود می رود و وقتی درباره گل محمد می پرسد ارباب سنگرد خیلی خلاصه به او می گوید: گل محمد یک دزد بود که در این کوهها (اشاره به طرف کوه سنگرد) کشتندش و بعد که دولت آبادی تحقیقات بعدی را انجام می دهد متوجه می شودکه ارباب سنگرد خود یکی از حریفهای گل محمد کلمیشی بوده است. در همین سفر کدخدای زعفرانی از مظلومیت خودش صحبت می کند که خان محمد بعد از کشته شدن برادرش گل محمد می خواسته او را بکشد و او مدتی خانه نمی آمده و خان محمد همه اش توی دشت می آمده کمین می کرده و من هم از بالاخانه منزلم پایین نمی آمدم وگرنه در تیررس گلوله خان محمد بودم.

سرهنگ 94 ساله ای که جز گروه عملیاتی که از مرکز برای سرکوب گل محمد مامور شده بوده و نمی خواهد نامی از او برده شود می گوید: آنچه محمود دولت آبادی در کلیدر نوشته است یک دروغ بزرگ است. اصلا چنین چیزی وجود نداشته است. گل محمد دزدی بود که مردم روستاهای سبزوار از او به تنگ آمده بودند و او به رئیس ژاندارمری وقت سبزوار توسط شخصی به نام الدغی (در رمان کلیدر به نام آلاجاقی نام برده شده است) که ارباب چند پارچه آبادی بود رشوه می داده و در امنیت کامل ژاندارمری دست به غارت مردم می زده و بعد از مدتی دولت مرکزی برای سرکوب گل محمدها به نیروی ویژه ای به سرپرستی سرهنگ با خدا و مومنی به نام میرفندرسکی ماموریت ویژه داد که گل محمدها سرکوب شوند که با کمک نیروهای بومی گل محمد در کوههای اطراف سبزوار سرکوب و کشته شد و جنازه او را نزدیک ژاندارمری سبزوار به خاک سپردند. یادم می آید تنها کسی که از مرگ گل محمد خیلی ناراحت بود الدغی بود که از کنار چپاول گل محمد به نان و نوایی می رسید.

محمد علی نودهی یکی از بازاریان شهر سبزوار که در خیابان بیهق مغازه لباس فروشی دارد می گوید: من سالیان سال است که خانواده کلمیشی را می شناسم. شغل اصلی آنها اکثرا مالداری (چوپانی) و کشاورزی است. حتی پسر گل محمد و خان محمد از مشتری های من هستند. مردمی خوش حساب و باغیرت هستند. من کمتر مشتری به خوش حسابی آنها که حتی به صورت نسیه از من جنس می گیرند دیده ام. زن گل محمد که خدا رحمتش کند دو سال پیش از دنیا رفت او می گفت: موقع کشته شدن گل محمد پسرش تازه به دنیا آمده بود. به نظر من یکی از دلایلی که گل محمدها یاغی شدند به خاطر غیرت و تعصبی که نسبت به خانواده داشتند بود و به گمانم تجاوزی بود که امنیه ها به زن گل محمد یا فکر کنم خواهرش می کنند او امنیه ها را می کشد و همین باعث می شود که برای همیشه فراری باشند و به مرور یاغی می شوند. البته طوری که می گویند او هیچ وقت با فقرا کاری نداشته حتی به خیلی از اینها هم کمک می کرد. در اصل او یاغی بود که حامی فقرا و محرومان بود ودلیل مظلومیت گل محمد خیانتی بود که از جانب دوستانش به او شد. همچون الدغی و علی اکبر دهنه ای که البته بعد هفت هشت سالی که خان محمد فراری بود می آید و علی اکبر دهنه ای را در روستای دهنه سنگ کلیدر زنده در آتش می سوزاند و انتقام برادرانش و عمویش را می گیرد.

دولت آبادی که خود هیچ کدام از گل محمد ها را ندیده است می گوید: هیچ کدام از گل محمدها زنده نیستند مگر قهرمانان حاشیه ای که در متن کتابم نیامده اند. از قهرمانان اصلی رمان آن زمان آلاجاقی (الدغی) زنده بود، قربان بلوچ و پسر یکی از زنهای خان محمد و تمام زنهای رمان کلیدر هم از عمق چشمان سیاه زن جوانی روییده اند که بر لب باریکه جوی سوزن ده به برداشتن آب نشسته بود. در هنگام تحقیق رمان کلیدر و گل محمد در دوره عصیانش مادری نداشته است و من نمی خواستم که قهرمان داستانم بدون مادر باشد و برای همین شخصیت بلقیس را آفریدم. بعد از خیانتی که علی اکبر دهنه ای ارباب اهل دهنه سنگ کلیدر به گل محمد می کند گل محمد ها را در کوههای کلیدر می کشند و خان محمد برادر بزرگتر گل محمد از صحنه درگیری جان سالم به در می برد و فرار می کند. امنیه ها جنازه گل محمد، بیگ محمد، صبرو و سر بریده علیخان ( خان عمو) را برای عبرت دیگران دور شهر می گردانند و بعد گرفتن عکس یادگاری کمی دورتر از رباطشهر که ژاندارمری سابق در آنجا مستقر بود به خاک می سپارند. این واقعه درست در سال 1323 هجری شمسی اتفاق افتاد. بعضی ها بر جنازه شادی کردند و بعضی ها گریه. حمید نیک فر دانشجوی حقوق می گوید: گل محمد سمبلی از عشق و ایثار و محبوب مردم خطه کویر است. چه خوبست شورای اسلامی سبزوار محل دفن گل محمدها را بازسازی کند و به نظر بنده چه بهتر است که نام یکی از خیابانها یا یکی از میدانهای اصلی شهر را به نام گل محمدها کنند.

در جلسه پرسش و پاسخ از دولت آبادی می پرسند آیا رمان کلیدر واقعیت داشته است؟ وی می گوید: هیچ وقت از نویسنده ای نپرسید که آیا داستان شما واقعیت دارد یا ندارد. در جای دیگر دولت آبادی می گوید: قهرمان کلیدر مردمانی غیر افسانه ای و غیر تاریخی در معنای رسمی آن هستند چون تا امروز در ادبیات معاصر ایران ما کسی به صرافت این عشق نیفتاده است تا این مردمان را آن گونه که واقعا هستند زیبا، استوار و به قامت چنانکه همدوش و همبر اسطوره بنمایند بنگرد.

و در مورد قهرمانان کلیدر می گوید: تمام شخصیت های کلیدر همه شان از وجود منند و به عبارتی تمام قهرمانها بازتاب وجود منند.

۰علیرضا فرخزادیان روزنامه همشهری – 22 اسفند 1378

منبع مطلب:http://khiabanetehran.mihanblog.com/post/519