هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!
هیچ مگو...

هیچ مگو...

هزار بهانه برای گفتن.هزار بهانه برای شنیدن ..هزار بهانه برای نوشتن!!!!

ازآینه بیرون شو معشوقه پنهانی

سلام  

۲ماه تمام هرروز به صفحه دلم سرکی کشیدم و منتظر ماندم که آخرین نوشته را که تقدیم به تو بود بخوانی  می خواستم اگر به این صفحه سری زدی اولین متن برای تو باشد  

نمی دانم آیا آمدی سری زدی؟ آیا آمدی  

ودر این بی خبری همچنان دوستت دارم  

بهترین یار  

۲روز دیگرمن وتو ۶ ساله می شویم کودکی که دیگر می تواند به روی میز بیاید  

کاش باور می کردی که دل ۶ سال است  جور دیگری می تپد !!!! 

گاهی گمان می کنم که که یک عمر در وهم بوده ؛اما باور نمی کنم به تو ایمان دارم  

هزار هزار جان گرامی فدای تو  

نمی دانی این روزها چه دلگیرم  

دوباره به یادم آمده که همیشه در رجلوی چشمانم حق مرا می ربایند و من هیچ کاری 

 نمی توانم  انجام دهم اما در درونم غوغا می شود و دیگر هیچ !!!! 

می دانی  

کتاب لیلی ؛از عرفان نظر آهاری را خیلی دوست دارم  

مخصوصاً آنجا که میگوید{خداسوختن لیلی را می دید؛خدا حظ می کرد!!!} 

می دانی گاهی فکر میکنم واقعا همین است  

رنج بازی خداست  

می بینی باز باران است :مرداد که باران می بارد یعنی تو وجود داری یعنی تو هستی  

آه که تا کجا دوستت دارم و قدر نمی دانی  

پرنده مهربان غایب من  

چند شب پیش در راه خانه ؛راننده آهنگی گذاشته بود که در یادم ماند : 

از آینه بیرون شو معشوقه پنهانی 

یک امشب وکوته کن با بوسه طولانی  

ومن چند روز است که فکر میکنم  آیا حتی حاضر می شوی در آینه رخ بنمایی چه  رسد به اینکه بخواهی لحظه ای ببینمت  

دلم برایت تنگ شده  

بگذار هرکسی می خواهد این صفحه را بخواند بداند که چه قدر دلم هوای تورا دارد  

۲سال است که ندیده ام تورا  

ماه هاست که صدای تورا نشنیده ام  

و تنها دلخوش می کنم  

به یک پیام کوتاه شبانه  که هرشب به اجبار یک شب بخیر به من هدیه می دهی  

و من دلخوشم که هنوز هستی 

و ببین چه امیدوارانه هنوز دوستت دارم که می پرستمت !!! 

از خویش در عجبم  

روزهایم را از دست می دهم به امید روزی که بیایی 

تو و آنکه آنها منتظرش هستند یک حکایت دارید  

هر دو غایب ؛او وجود ندارد که نداشته! 

تو هستی و همیشه هستی  

راستی هیچ می دانستی که روز تولد من وتو یک روز است  

به فاصله سالها هر دو در یک روز از هفته به دنیا آمده ایم  

 !! 

و این منم من و نجواهای آرام در گوش باد شاید به گوش تو برساند  

دلم برایت تنگ شده عزیزترینم  

افسوس 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی اکبر جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
معشوق خاک است ... افتاده , استوار و نهال پرور
بهار خواهم شد ... او را به سبزگی و جهان را به مستانگی خواهم خواند.

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد